نام هاى پیامبر اکرم (ص)
أجملوا في طلب الدنيا فإن كلا ميسر لما خلق له . در طلب دنيا معتدل باشيد و حرص نزنيد ، زيرا به هر كس هر چه قسمت اوست مي رسد .
نام هاى پیامبر اکرم (ص)
  نگارش شده در تاریخ:سه شنبه 1 دی 1391برچسب:پیغمبر"," بهشت ","دوزخ ","حدیث موثق","حاد","احمد","ماحى","محمود",", 21:39  

 

و در حدیث معتبر دیگر روایت کرده است که: گروهى از یهود به خدمت حضرت رسول(ص) آمدند و سوال کردند که: به چه سبب تو را محمد و احمد و ابوالقاسم و بشیر و نذیر و داعى نامیده اند؟
فرمود که: مرا ((محمد)) نامیدند زیرا که ستایش کرده شدم در زمین; و ((احمد)) نامیدند براى آن که مرا ستایش مى کنند در آسمان ; و ((ابوالقاسم)) نامیدند براى آن که حق تعالى در قیامت, بهشت و جهنم را به سبب من قسمت مى نماید, پس هر که کافر شده است و ایمان به من نیاورده است از گذشتگان و آیندگان به جهنم مى فرستد و هر که ایمان آورد به من و اقرار نماید به پیغمبرى من, او را داخل بهشت مى گرداند ; و مرا ((داعى)) خوانده است براى آن که مردم را دعوت مى کنم به دین پروردگار خود; و مرا ((نذیر)) خوانده است براى آن که مى ترسانم به آتش هر که را نافرمانى من کند; و ((بشیر)) نامیده است براى آن که بشارت مى دهم مطیعان خود را به بهشت.(2)

و در حدیث موثق روایت کرده است که حسن بن فضال از حضرت امام رضا(ع) پرسید که: به چه سبب حضرت رسالت پناه(ص) را ابوالقاسم کنیت کرده اند؟
فرمود که: زیرا فرزند او قاسم نام داشت.
حسن گفت: عرض کردم که: آیا مرا قابل زیاده از این مى دانى؟
فرمود که: بلى, مگر نمى دانى که حضرت رسول(ص) فرمود که: من و على پدر این امتیم؟
گفتم: بلى.
فرمود: مگر نمى دانى که حضرت رسول(ص) پدر جمیع امت است ؟
گفتم: بلى.
فرمود که: مگر نمى دانى که على قسمت کننده بهشت و دوزخ است؟
گفتم: بلى.
فرمود: پس پیغمبر پدر قسمت کننده بهشت و دوزخ است و به این سبب, حق تعالى او را به ((ابوالقاسم)) کنیت داده است.
گفتم: پدر بودن ایشان چه معنى دارد؟
فرمود که: یعنى شفقت حضرت رسول(ص) نسبت به جمیع امت خود مانند شفقت پدران است بر فرزندان, و على(ع) بهترین امت آن حضرت است, و همچنین شفقت على(ع) بعد از آن حضرت براى امت مانند شفقت آن حضرت بود زیرا که او وصى و جانشین و امام و پیشواى امت بعد از آن حضرت بود; پس به این سبب فرمود که: من و على هر دو پدر این امتیم. و حضرت رسول(ص) روزى بر منبر بر آمده فرمود که: هر که قرضى و عیالى بگذارد بر من است و هر که مالى بگذارد و وارثى داشته باشد, مال او از وارث اوست. پس به این سبب آن حضرت اولى بود نسبت به امت خود از جان هاى ایشان و همچنین امیرالمومنین بعد از آن حضرت اولى بود به امت از جانهاى ایشان.(3)

و در حدیث موثق دیگر روایت کرده است از امام محمد باقر(ع) که: حضرت پیغمبر(ص) را ده نام بود, پنج نام در قرآن هست و پنج نام در قرآن نیست, اما آن ها که در قرآن است: محمد و احمد و عبدالله و یس و نون ; و اما آن ها که در قرآن نیست: فاتح و خاتم و کافى و مقفى و حاشر.(4)
و على بن ابراهیم روایت کرده است که حق تعالى آن حضرت را ((مزمل)) نامیده است زیرا که وقتى وحى بر آن جناب نازل شد, خود را به جامه اى پیچیده بود(5); و خطاب ((مدثر)) به اعتبار رجعت آن حضرت است پیش از قیامت, یعنى: اى کسى که خود را به کفن پیچیده اى! زنده شو و برخیز و بار دیگر مردم را از عذاب پروردگار خود بترسان. (6)

و در روایات معتبره بسیار وارد شده است که حضرت رسول(ص) فرمود که: حق تعالى من و امیرالمومنین را از یک نور خلق کرد و از براى ما دو نام از نام هاى خود اشتقاق کرد, پس خداوند صاحب عرش, ((محمود)) است و من ((محمد)), و حق تعالى ((على اعلا)) است و امیرالمومنین ((على)) است.(7)

و ابن بابویه به سند صحیح از امام محمد باقر(ع) روایت کرده است که: نام حضرت رسول(ص) در صحف ابراهیم ((ماحى)) است و در تورات ((حاد)), و در انجیل ((احمد)) و در قرآن ((محمد)).
پس پرسیدند که: تإویل ماحى چیست؟
فرمود: یعنى محو کننده بتها و قمارها و صورت ها و هر معبود باطلى; و اما ((حاد)) یعنى دشمنى کننده با هر که دشمن خدا و دین خدا باشد, خواه خویش باشد و خواه بیگانه ; و اما ((احمد)) براى آن گفتند که حق تعالى ثناى نیکو گفته است براى او به سبب آنچه پسندیده است از افعال شایسته ى او; و تإویل ((محمد)) آن است که خدا و فرشتگان و جمیع پیغمبران و رسولان و همه امتهاى ایشان ستایش مى کنند او را و درود مى فرستند بر او و نامش بر عرش نوشته است: ((محمد رسول الله))(8).

و صفار روایت کرده است به سند معتبر از حضرت صادق(ع) که: حضرت رسول(ص) را ده نام است در قرآن: محمد و احمد و عبدالله و طه و یس و نون و مزمل و مدثر و رسول و ذکر; چنانچه فرموده است که (و ما محمد الا رسول )(9) و (و مبشرا برسول یإتى من بعدى اسمه احمد)(10) و (لما قام عبد الله یدعوه کادوا یکونون علیه لبدا)(11) و ( طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى )(12) ( و یس والقرآن الحکیم)(13) و ( ن والقلم و ما یسطرون )(14), و ( یا ایها المزمل)(15) و ( یا ایها المدثر)(16) و (انا انزلنا الیکم ذکرا رسولا).

پس حضرت صادق(ع) فرمود که ((ذکر)) از نام هاى آن حضرت است و مائیم ((اهل ذکر)) که حق تعالى در قرآن امر کرده است که:(( هر چه ندانید از اهل ذکر سوال کنید)). (17)
و بعضى از علما از قرآن مجید چهارصد نام براى آن حضرت بیرون آورده اند, و مشهور آن است که نام آن حضرت در تورات ((مودمود)) است و در انجیل ((طاب طاب)) و در زبور ((فارقلیط)) و بعضى گفته اند در انجیل ((فارقلیط)) ; و اما اسما و القاب که اکثر علما از قرآن استخراج کرده اند ـ به غیر از آنچه سابق مذکور شد ـ این هاست: ((شاهد)) و ((شهید)) و ((مبشر)) و ((بشیر)) و ((نذیر)) و ((داعى)) و ((سراج منیر)) و ((رحمه للعالمین)) و ((رسول الله)) و ((خاتم النبیین)) و ((نبى)) و ((امى)) و ((نور)) و ((نعمت)) و ((رووف)) و ((رحیم)) و ((منذر)) و ((مذکر)) و ((شمس)) و ((نجم)) و ((حم)) و ((سما)) و ((تین)).(18)

در کتاب سلیم بن قیس مسطور است که: چون حضرت امیرالمومنین(ع) از جنگ صفین برمى گشت, به دیر راهبى رسید که از نسل حواریان عیسى(ع) و از علماى نصارا بود, پس از دیر فرود آمد و کتابى چند در دست داشت و گفت: جد من بهترین حواریان عیسى بوده است و این کتاب ها به خط اوست که عیسى گفته و او نوشته است, و در این کتاب ها مذکور است که پیغمبرى از عرب مبعوث خواهد شد از فرزندان ابراهیم خلیل(ع) از شهر مکه و او را چند نام خواهد بود: محمد و عبدالله و یس و فتاح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحى و قائد و نبى الله و صفى الله و حبیب الله. و هر گاه نام خدا مذکور شود باید که نام او مذکور شود, و او محبوب ترین خلق است نزد خدا. و حق تعالى خلق نکرده است احدى را نه ملک مقرب و نه پیغمبر مرسل از آدم تا آخر پیغمبران که بهتر و محبوب تر باشد نزد خدا از او. و حق تعالى در قیامت او را بر عرش خود خواهد نشانید و او را شفیع خواهد گردانید, و براى هر که شفاعت نماید قبول خواهد کرد. و به نام او جارى شده است قلم بر لوح که: محمد رسول الله.(19)

و در احادیث معتبره بسیار از امام محمد باقر و امام جعفر صادق(علیهماالسلام) منقول است که: حضرت رسول(ص) چون نماز مى کرد, بر انگشتان پاهاى خود مى ایستاد تا آن که پاهاى مبارکش ورم مى کرد; پس حق تعالى فرستاد که:( طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى)(20), یعنى: (( اى محمد! ما قرآن را بر تو نفرستادیم که خود را به تعب افکنى.)) و ((طه)) به لغت طى به معنى ((محمد)) است.(21)

و در حدیث دیگر از حضرت صادق(ع) منقول است که: ((طه)) یعنى اى طلب کننده حق و هدایت کننده به سوى حق! ((یس)) یعنى اى سامع و شنونده وحى من!(22) و در حدیث دیگر: یعنى اى سید!(23)

و اخبار بسیار از طریق خاصه و عامه منقول است که: ((یس)) نام محمد(ص) است و ((آل یس)) اهل بیت آن حضرتند که حق تعالى در قرآن بر ایشان سلام فرستاده است و فرموده است که: ((سلام على آل یس))(24) وبر غیر پیغمبران در قرآن سلام نفرستاده است مگر بر ایشان(25), و در قرائت اهل بیت(علیهم السلام) چنین است.
و در روایت دیگر وارد شده است که: ((یس)) را نام مکنید که نام آن حضرت است و رخصت نداده اند که دیگرى را نام کنند.(26)

و در حدیث معتبر از حضرت موسى بن جعفر(ع) منقول است در تفسیر (حم والکتاب المبین )(27) فرمود که:(( حم)) نام محمد(ص) است در کتابى که خدا بر هود(ع) فرستاده بود, و ((کتاب مبین)) امیرالمومنین(ع) است.(28)

و در روایات معتبره وارد شده است در تفسیر قول حق تعالى ( والنجم اذا هوى) که حق تعالى قسم یاد فرمود به پیغمبر در هنگامى که به معراج رفت یا از دنیا رفت و مراد از ((نجم)) آن حضرت است که نجم فلک هدایت است.(29)

و همچنین احادیث وارد شده است در تفسیر قول حق تعالى ( و علامات و بالنجم هم یهتدون)(30) که ((علامات)), ائمه(علیهم السلام)اند که نشانه هاى راه هدایتند; و ((نجم)), حضرت رسول(ص) است که ایشان به او هدایت یافته اند.(31)

و اخبار بسیار وارد است در تفسیر ( والشمس و ضحیها)(32) که مراد از ((شمس)), خورشید فلک رسالت است ; و مراد به ((قمر)), ماه اوج امامت است یعنى امیرالمومنین(ع) که تالى آن است ; و مراد به (( نهار)), ائمه اطهارند که جهان به نور هدایت ایشان روشن است.(33)
و در تفسیر (والتین) وارد شده است که مراد از ((تین)), سید المرسلین(ص) است که بهترین میوه هاى شجره نبوت است ; و ((زیتون)), امیرالمومنین(ع) است که علم او روشنى بخش هر ظلمت است ; و ((طور سینین)), حسن و حسین(علیهماالسلام)اند که کوه وقار و تمکین اند: و ((بلد امین)), ائمه مومنانند که شهرستان علم یزدانند.(34)

و از حضرت امام رضا(ع) منقول است که به رإس الجالوت فرمود: ((در انجیل نوشته است که فارقلیط بعد از عیسى خواهد آمد و تکلیف هاى گران را بر شما آسان خواهد کرد و شهادت به حقیت من خواهد داد چنان چه من شهادت به حقیت او دادم و او تإویل هر علم را براى شما خواهد آورد.)) رإس الجالوت گفت: بلى چنین است.(35)

و از طریق عامه از انس بن مالک روایت کرده اند که: روزى حضرت رسول(ص) فرمود که: اى گروه مردم! هر که آفتاب را نیابد, دست از ماه برندارد. و هر که ماه را نیابد, زهره را غنیمت شمارد. و هر که زهره را نیابد, در فرقدان چنگ زند. پس فرمود که: منم شمس, و على است قمر, و فاطمه زهره است, و حسن و حسین فرقدانند.(36)


p://thaghalain.persianblog.ir/post/534

1. علل الشرایع, ;128خصال, 425 ; معانى الاخبار, 51.
2. علل الشرایع,ص ;127امالى, شیخ صدوق, ص 158 و 159 ; معانى الاخبار, ص 51.
3. علل الشرایع, ص ;127 معانى الاخبار, ص 52.
4. خصال, ص 426.
5. همان, ص 392.
6. تفسیر قمى, ج 2, ص 393.
7. علل الشرایع, ص 134 و ;135معانى الاخبار,ص 56.
8. امالى, شیخ صدوق, ص ;67 من لایحضر. الفقیه, 4 / 177.
9. آل عمران / 144.
10. صف / 6.
11. جن / 19.
12. طه / 1 و 2.
13. یس / 1 و 2.
14. قلم / 1.
15. مزمل / 1.
16. مدثر / 1.
17. بصائر الدرجات,ص 512, و در آن براى دهمین نام, آیه (ما إنت بنعمه ربک بمجنون)آمده است. 18. مناقب ابن شهر آشوب 1 / 195 با (اندکى تفاوت.)
19. کتاب سلیم بن قیس,ص 115-117 (بااندکى تفاوت) ; غیبت نعمانى, ص 71-73.
20. طه / 1 و 2.
21. تفسیر قمى 2 / 57 و 58.
22. معانى الاخبار, ص 22.
23. شرح الشفا 1 / 490.
24. اشاره به آیه 130 سوره صافات.
25. عیون اخبار الرضا 1 / 236 و 237. و نیز رجوع شود به تفسیر فرات کوفى, ص 356 و تفسیر ابن کثیر 4 / 21 و شواهد
التنزیل 2 / 165.
26. کافى 6 / 20.
27. دخان / 1 و 2.
28. کافى 1 / 479.
29. تفسیر قمى 2 / 333 ; تفسیر فرات, کوفى, ص449.
30. نحل / 16.
31. کافى 1 / 206 ; مجمع البیان 3 / 354 ; شواهد التنزیل 1 / 425.
32. شمس / 1 .
33. تفسیر قمى 2 / 424 ; تإویل الآیات الظاهره 2 / 805 ;شواهد التنزیل 2 / 432.
34. تفسیر قمى 2 / 429.
35. توحید شیخ صدوق, ص 428 ; احتجاج 2 / 416.
36. فرائد السمطین 2 / 17 ; شواهد التنزیل 2 / 288.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|

کلیه حقوق این وبلاگ برای نویسنده محفوظ می باشد. باشد.